88690343 - 021

ساعات کاری : 9 الی 17

فروشگاه محصولات

خلاصه کتاب برتری خفیف

کتاب برتری خفیف اثری از جف اولسون، مدیر فرودگاه شهر آلبوکرکی و یکی از ۵ مدیر برتر آمریکایی است. جف اولسون در این کتاب از تبدیل رفتارهای ساده به موفقیت و شادی نامحدود سخن می‌گوید.

نویسنده: شرکت مدیران برتر

قیمت محصول :

8,000 تومان

توضیحات

معرفی کتاب برتری خفیف
کتاب برتری خفیف اثری از جف اولسون، مدیر فرودگاه شهر آلبوکرکی و یکی از ۵ مدیر برتر آمریکایی است. جف اولسون در این کتاب از تبدیل رفتارهای ساده به موفقیت و شادی نامحدود سخن می‌گوید.

درباره کتاب برتری خفیف
جف اولسون در کتاب برتری خفیف یک ایده جالب را با شما به اشتراک می‌گذارد. او می‌گوید شکست‌ها یا موفقیت های ما ناشی از عادات کوچکی است که در زندگی داریم و کارهای کوچگی که هر روز انجامشان می‌دهیم. پس اگر طالب موفقیت هستیم باید روی عادات کوچکمان تمرکز کنیم. عادات خوب را تقویت و عادات بد را با نوع خوب آن جایگزین کنیم.

جف اولسون در این کتاب جذاب و کاربردی با شما همراه است و راهکارهایی را ارائه می‌کند تا با کمک انها بتوانید به این مهم رسید.

این کتاب اولین بار در سال ۲۰۰۵ به چاپ رسید و بر خلاق انتظار ناشر و نویسنده به فروش بالایی دست یافت. جف اولسون خیلی زود هزاران نامه و ایمیل از خوانندگانی دریافت کرد که کتابش را خوانده و آن را بی‌نظیر یافته بودند.

کتابی که هم‌اکنون در اختیار شماست، آخرین ویرایش برتری خفیف است که در سال ۲۰۱۱ به چاپ رسیده است.

تحسین برخی خوانندگان کتاب برتری خفیف
به عنوان مدرس واحد مدیریت در دورهٔ کارشناسی‌ارشد دانشگاه نیویورک، کتاب برتری خفیف را جزء کتاب‌های مورد نیاز معرفی کردم. این کتاب برای پایهٔ سایر دوره‌ها مفید است، چون معتقدم فلسفه کلید درک موفقیت است.

دیوید جی. روزنتال، عضو هیئت‌مشاور، عضو کمیتهٔ برنامه‌ریزی درسی، استاد حق‌التدریس، مدیر اجرایی گروه ارتباطات شپرد.

کتاب برتری خفیف تأثیرگذاری دیگر کتاب‌های رشد فردی را افزایش می‌دهد و این همان راز اصلی است!

جس مکفرسون، لس‌آنجلس، کالیفرنیا.

برتری خفیف سازنده‌ترین تأثیر را در شغل، سلامتی و نشاطم داشت. آن‌قدر آن را مطالعه کرده‌ام که کتابم کهنه و پاره شده است.

رید هرید، مینیاپولیس، مینه‌سوتا.

کتاب برتری خفیف من را از فشار عصبی ناشی از مستمر نبودن پیشرفتم نجات داد. به عنوان مثال، تمام سال‌هایی که تلاش می‌کردم وزنم را کم کنم و همان‌طور بمانم، وزنم همیشه مثل ترن هوایی بالا و پایین می‌رفت و هیچ ثباتی نداشت. درست همان موقع برتری خفیف به دستم رسید. این کتاب دیدگاهم را نسبت به همه‌چیز عوض کرد. حالا می‌توانم به دنبال هرچیزی که می‌خواهم بروم و مطمئنم موفق خواهم شد و این دیدگاه فقط به‌خاطر این کتاب به وجود آمد.

جیمی ویلیامز، آستین، تگزاس.

دیدگاهی بی‌نظیر وجود دارد که به ما می‌گوید تغییرات و اقدامات کوچک مستمر چگونه می‌توانند زندگی فردی، خانوادگی و کاری ما را دگرگون کنند؛ راهبردی شگفت‌انگیز و ساده که هرکس بخواهد، می‌تواند آن را به کار ببندد.

پیر راتینی، ساحل شمالی میرت، کارولینای جنوبی.

پیش از این، کتاب‌های خودیاری بسیاری را مطالعه کرده بودم که دستاوردی برایم نداشتند. ابتدا فکر می‌کردم این کتاب هم تفاوتی با آن‌ها ندارد، ولی اشتباه می‌کردم. برتری خفیف قدرت پذیرش شکست‌های زندگی‌ام را به من داد و به این ترتیب، توانستم فرسنگ‌ها دورتر را ببینم. قبل از خواندن این کتاب فکر می‌کردم متوسط‌بودن، بیماری و اضافه‌وزن بخشی از سرنوشتم هستند، ولی این درست نبود. این کتاب طوری من را دگرگون کرد که هرگز تصورش را نمی‌کردم. ای‌کاش زمانی‌که هفده‌ساله بودم این کتاب را می‌خواندم.

تیرا اسنیدر، کانن سیتی، کلرادو.

این کتاب در مسیر رشد و پیشرفت‌مان در زندگی به ما احساس آرامش و امنیت می‌دهد، صبور بودن را به ما می‌آموزد و یادمان می‌دهد هرچند کم، همیشه به دنبال پیشرفت باشیم. برتری خفیف به ما یاد می‌دهد نتایج مثبت و منفی از به کار بردن روش‌های سادهٔ روزانه طی یک دوره به دست می‌آیند، نه درعرض یک شب.

هاس و طاهره خاکو، آناهیم هیلز، کالیفرنیا، نویسندهٔ همکار، قدرت معلم در قرن بیست‌ویکم.

خواندن کتاب برتری خفیف را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
علاقه‌مندان به کتاب‌های رشد و توسعه فردی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره جف اولسون
جف اولسون، جوان‌ترین مدیر فرودگاه آلبوکرکی بزرگترین شهر ایالت نیومکزیکو آمریکا و یکی از مدیران برتر در یکی از شرکت‌های بزرگ در حوزه تکنولوژی و همچنین نویسنده‌ای چند میلیون دلاری است.

اولسون با یک تیم کوچک توانست درآمد یک شرکت بزرگ را تا چهارصد درصد افزایش دهد و یکی از بزرگترین شبکه‌های توسعه فردی دنیا را تاسیس کند. او با ایده‌ برتری خفیف، توانسته به بسیاری از انسان‌ها کمک کند و باور دارد که جایگاهی که امروز دارد، مدیون برتری خفیف است.

بخشی از کتاب برتری خفیف
می‌خواهم دربارهٔ دو نفر از دوستانم که از زمان کودکی آن‌ها را می‌شناسم با شما صحبت کنم؛ دوستانی که در نیومکزیکو در همسایگی من زندگی می‌کردند. این دو نفر با هم بزرگ شدند، با هم به مدرسه رفتند، با هم فارغ‌التحصیل شدند و در دانشگاه نیز هم‌اتاقی بودند. هر دو افرادی باشخصیت بودند و من گاهی کنارشان بودم. آن‌ها دوران کودکی مشابهی داشتند، گرچه در دوران دبیرستان به عنوان افرادی شرور شناخته شده بودند. با این حال، انگیزه و جاه‌طلبی کافی برای ایستادگی در برابر مشکلاتِ پیش روی‌شان را داشتند. وقتی به مهارت و استعدادهای نهانی‌شان فکر می‌کردم، متوجه شباهت‌شان می‌شدم. در واقع آن‌ها از هر نظر به جز یک مورد شبیه هم بودند و آن یک مورد مسیرهای متفاوتی بود که در پیش گرفتند و جایی‌که سرانجام به آن رسیدند.

دوست اول دانشگاه را ترک کرد و از نیومکزیکو به ساحل دیتونا در فلوریدا، پایتخت تعطیلات بهاری جهان رفت. در آنجا به ولگردی ساحلی تبدیل شد. سرگرم بدن‌سازی شد و با موهای بلوندِ فرفری و بلندش دنبال خوش‌گذرانی با دخترها بود. به علت شباهتی که به ورزش‌کار مشهور کشتی‌کچ داشت، کسی که کشتی حرفه‌ای را وارد خانهٔ آمریکایی‌ها کرد، او را جُرجِ جذاب صدا می‌زدند. دوست من مثل ماهی کوچک جذابی در حوضچه‌ای بزرگ بود، اما او در واقع ولگرد ساحلی‌ای بود که برای امرارمعاش، چمن زمین‌های گلف را کوتاه می‌کرد و عرق‌ریزان زیر آفتاب داغ، کیف‌های گلف‌بازان ثروتمند را بر دوش می‌کشید. عاقبت با سرخوردگی ساحل دیتونا را ترک کرد و به نیومکزیکو برگشت و کاری برای خود دست‌وپا کرد، ولی در نهایت چه اتفاقی افتاد؟ کسب‌وکارش با شکست مواجه شد و جرج جذاب همه‌چیزش را از دست داد.

حالا نوبت به دوست قدیمی من و جرج جذاب می‌رسد. او در بزرگ‌سالی به زندگی‌ای رؤیایی دست پیدا کرد. بعد از اینکه به عنوان دانشجوی موفق از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد، به آموزشگاه کسب‌وکار رفت و با رتبهٔ برتر فارغ‌التحصیل شد. سپس یک شرکت فناوریِ بسیار بزرگ او را استخدام کرد. به رزومهٔ درخشانی دست پیدا کرد و در زمینهٔ کارآفرینی سرمایه‌گذاری‌های بسیاری کرد که یکی از دیگری موفق‌تر بودند. در حال حاضر، زندگی‌اش از هر لحاظ عالی است. او دختری زیبا و فوق‌العاده و هزاران دوست در سراسر جهان دارد. صاحب شرکتی بسیار موفق است و خوشبختی‌اش فراتر از حد تصور است. با این حال، هنوز هم با دوست دوران کودکی‌اش، ولگرد ساحلی، در ارتباط است.

در حقیقت آن‌ها ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند.

من اغلب به این دو نفر فکر می‌کنم، چون می‌دانم می‌توانستم جای هریک از آن‌ها باشم، که در واقع بودم، چون بخشی از داستان را نگفته‌ام: علت اینکه این دو نفر آن‌همه سال هم‌اتاقی بودند و علت اینکه هنوز هم با هم در ارتباط‌اند، این است که آن‌ها یک نفرند.

هر دو نفرِ آن‌ها من هستم.

در واقع آن شخصی که دانشگاه را ترک کرد به ولگرد ساحلی تبدیل شد و در نهایت کسب‌وکارش را راه انداخت، ولی در آن شکست خورد، خودِ من بودم.

آن دانشجوی ممتازی که کارهای موفقش را یکی پس از دیگری راه انداخت و به میلیونری با خانواده‌ای افسانه‌ای تبدیل شد و دوستانی در سرتاسر جهان پیدا کرد و زندگی بسیار شادی به دست آورد هم خودم بودم.

من در زندگی موفقیت‌های زیادی به دست آورده‌ام، اما قطعاً زندگی‌ام با این سبک شروع نشد. من با شخصیتِ جرجِ جذاب شناخته شدم؛ دانشجوی انصرافی دانشگاه که شغلش کوتاه‌کردن چمن‌های زمین گلف بود. می‌خواهم رازی را برای‌تان فاش کنم: امروز همان فردی هستم که در گذشته بودم. این به آن معنا نیست که تجربه‌هایم در زندگی‌ام تغییری ایجاد نکرده‌اند. همهٔ ما دچار تغییر می‌شویم. منظورم این است که در عمق وجودم چندان فرقی با گذشته نکرده‌ام. این‌طور نبوده که یک‌شبه دچار تغییر و تحول شده باشم. هرگز تا قلهٔ یک کوه نرفته‌ام، تجربه‌ای روشنگر یا تجربه‌ای شبیه به مرگ هم نداشته‌ام که حقیقتِ جهان را نشانم بدهد (گرچه شکست‌های وحشتناک زیادی را تجربه کردم که برایم چیزی شبیه به تجربهٔ مرگ بودند).

شخصیتی را که داشتم، به‌اندازهٔ کارهایی که انجام دادم تغییر ندادم.

درخواست مشاوره طراحی وب

رایگان
مدیران برتر

درخواست مشاوره